انگار هزار ساله که من اینجا چیزی ننوشتم! انگار هزار ساله که دور ِ دورم!
این روزها شوق رسیدن یک عزیز که آغوشش امنترین جای دنیاست روزهام رو رنگی کرده، اما حس عجیبی هم هست که مدام نگرانم میکنه از اینکه شاید فرصت حس کردن گرمای آغوشش رو نداشته باشم.
مامان عزیزم همون کوهی که همیشه پشت سرم مهربان و استوار ایستاده بود در روزهای آینده میهمان اتاق کوچک من خواهد بود، میاد که دخترش رو که همیشه سعی میکرد بعد از هر زمین خوردن دوباره با انرژی بلند بشه توی دریایی از مشکلات ببینه! نمیدونین چقدر سخته که بخواهید عزیز مسافرتون بهترین دقایق رو داشته باشه اما نتونید براش این لحظات رو فراهم کنین!
منتظرم که مامان با خودش عطر اون همه عزیزی رو که پشت سر گذاشتم برام بیاره، منتظرم که صدای قلب آرومش رو با همه وجودم بشنوم.
انگار هزار ساله که من اینجا ننوشتهام ................
مادرم غربت چرا
تو رو کرداز من جدا... مادر...مادر
می دونی که برات تنگه دلم
بی تو غم شده آهنگ دلم...
غربت قلب مهربونت داره با عطر وجود یه مهربون پر می شه..خوشحال باش عزیز راه دورم! یه فرشته مهربون داره مهمان اتاق کوچیکت می شه..خوشحال باش!
هم من و هم مامانت هر دو امیدواریم که با حضورش اخبار خوب و خوشی از آن سوی آبها بشنویم...امید!
روزهای خوشی را در کنار هم و در آغوشی که می دونم چقدر دلتنگشی داشته باشید...
باز می لرزد دلم،دستم ... باز گویی در هوای دیگری هستم. پیشاپیش چشم شما روشن
دخترخوب ومهربانم
خوشحالم که دراین لحظه مادردرکنارت بهت آرامش میده
تامیتونی ازاین روزها لذت ببرواستفاده کن که دم غنیمت است بقیه اش هم خداجورش میکند من که ایمان دارم
ارغوان عزیزم منو ببخش که اینقدر دیر به اینجا آمدم تا خبر آمدن مادر عزیزت رو بخونم . امیدوارم که درکنارمادرت روزهای آرامش بخش و خوشی رو داشته باشی . این لحظات خیلی گرانبها و با ارزشن . میبوسمت و برات بهترین آرزوها رو دارم .