اندر حکایت دیدن رئیس!

سلام

خیلی وقت نوشتن ندارم و باید برگردم سر کلاس. برای همه تازه واردین صنعت دوره آموزش و شناخت صنعت نفت را گذاشتن و دو روزه که از ساعت 8 تا 4 بعداز ظهر داریم به اراجیف یه عده مثلا کارشناس گوش می دهیم ، چیزی که نفهمیدیم جز اینکه  10 بار گفتن سال 32 نفت ملی شد و یه سری عکس کج و کوله هم از مصدق بدبخت نشون دادن. فکر کردم این بنده خدا عکس بهتر نداشت ؟

دوست ندارم هول هولکی مطلب بنویسم و مثلا به روز کنم. اما خوب اینجوری اش را هم امتحان کنم شاید بد نباشه.

همین جا بگم که من نه منتقد فیلم هستم نه کارشناس سینما و فقط و فقط یه فیلم بین قهارم! اصولا دوست ندارم فیلمی ندیده بمونه چه این ور آب و چه اون ور آب. هر بار هم قسم می خورم که فیلم های کیمیایی را جزو اون دسته ندیدنش بهتره بگذارم و یه قِرون واسه فیلم هاش خرج نکنم! اما باز این حس لعنتی کنجکاوی میاد سراغم و سراغ همسر گرامی ام و به هوای دیدن یه اثر تازه تر و پر نفس تر راهمونو به طرف سینما کج می کنیم.

رئیس را دیدم.

از همه جا می خواندم و می شنیدم که افتضاحه..اَه و اوه و .

اما خوب تا خودم نبینم که باورم نمی شه...

با همسر گرامی و به لطف خاله جان با دو عدد بلیط اهدایی حوزه هنری و با کلی تلاش برای پیدا کردن وقت آزاد و خوشحال از خرج نکردن پول ونشکستن عهد ، رفتیم سینما.یه چیپس و دو تا آب میوه هم مثل این زن و شوهرهای دوست داشتنی خریدیم تا حوصله مون سر نره اما خوب هنوز فیلم شروع نشده خوردیمشون تا با صداش اعصاب ملت رو بهم نزنیم چون مطمئنا خود فیلم اینکار رو می کرد و چه نیازی به صدای چرق و چوروق چیپس ما.

صدا که به اندازه کافی در سینما خراب بود.فیلم های استاد هم که همه حرف است و دیالوگ های خفن. خلاصه...

نفهمیدیم این پولاد که عضو ثابت فیلم های باباشه ، واسه چی تیر خورده؟ این وسط باباش واسه چی متهم به قتله و اصلا دفترچه یعنی چی و این رئیس کیه که دنبال دفترچه است و کی – این مهمه – کی رئیس رو نفله کرد آخر سر؟؟؟؟او همه جک و جونور واسه چی تو فیلم بودن و تو صحنه های مثلا حساس مهمونی که قراره یه اتفاقی بیافته اون خانوم خوشگل با اون مار گنده دور شونه هاش چی رو نشون می ده و از وسط اتوبان چه جوری باباهه با تن زخمی تا شهر و خونه رئیس اومد؟ وقتی آقای قریبیان نمی تونه هیکل گنده پولاد را بغل کنه خوب این صحنه رو جور دیگه ای می ساختید ..شما که اینقدر سمند و پژو حروم کردید این هم روش...

بابا صد رحمت به حکم...

باز اعصابم بهم ریخت...آخه استاد جون چه نیازی به این همه دیالوگ ! وسط یه کوه آشغال یه مواد فروش می توانه اینهمه پر واژه حرف بزنه؟؟؟ بازی فقط شکیبایی با همون نقش کم...

گاهی به شعورم شک می کنم..به خودم می گم حتما می تونه دیگه تو نمی فهمی..برو سر کلاست... درسته چون هرچی باشه از نفت و انرژی بیشتر می فهمم تا حرف های کیمیایی.

حس ام را هم بگم و بروم سر کلاس...

حتما پیش اومده کسانی را ببینید که مثلا لباس عجیب غریبی پوشیدن که شما حتی تو خونه هم تن نمی کنید و در جواب تعجبتان می گن مارک داره...کلی پولشو دادیم... Armani   Giorgio است و تو نمی فهمی؟؟ پیش اومده؟ نه خدا وکیلی؟

این و گفتم که بگم از نظر من حکایت جمع شدن این همه چهره معروف در سینما تو فیلم های کیمیایی هم همینه..همین که کیمیایی است بسه دیگه..عزیزی – منبع موثق – می گفت اون پسره یخ و سرد تو فیلم که عاشق طلا یا همون مهناز افشار بوده x میلیون به کیمیایی پول داده که بعد از اون جوون مرحوم که اول فیلم هم اسمش میاد ، بازی کنه ..آخه چرا؟؟؟چرا؟؟؟

 کاش دوباره قیصر و گوزن ها اکران می شدند....

 

 

نظرات 12 + ارسال نظر
رضا افشاری پنج‌شنبه 4 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 09:06 ب.ظ http://www.kolivar.blogfa.com/

سلام
خیلی وقته خودم رو از سینمای ایران تحریم کردم . نه ارتعاشی در دل و نه جرقه ای در ذهن اینه تمام دست آورد سینمای ما . پر از اشباع شدگی و نشخوار خود و دیگران یکی دو کار خوبی هم که میشه حکم اتیش روی خاکستر رو داره . تولید محصولات بنجل فرهنگی ذوق خیلی چیزا رو در ادم کور میکنه .
با حرفی به روزم روشنگ عزیز

پیروز جمعه 5 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 12:29 ق.ظ http://www.pirooz.org

فیلم جالبی نبود در مقایسه با کارهای قبلی آفای کیمیایی

[ بدون نام ] شنبه 6 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 09:58 ب.ظ

همان قیصر و گوزنها هم بچه گانه بودند. نه خدا وکیلی غیر از اینکه داستانشان را می توان با سروته توصیف کرد چه خاصیت دیگری داشتند؟

محمدرضاشیرزاد شنبه 6 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 10:54 ب.ظ http://www.taraneh21458.blogfa.com

سلام خواهر گلم.خوبی؟داداشی ما خوبه؟در مورد رییس کلی حرف دارم.اگر پایه بودی دو ساعت بریم رو اعصاب هم بگو بیایم بشینیم در موردش حرف بزنیم.سخت نگیر کیمیایی از اعتراض به این ور شده یه آدم جدید.خوب نتیجه اش هم معلومه.در مورد نفت هم من اصولا بلد نیستم.راستی با یه پست در باره روز پدر به روزم.خواستی سر بزن.آهان اینم بگم.دلم برای جفتتون تنگ شده.سبز باشید وعاشق و پایدار تابعد...

حسن علیشیری یکشنبه 7 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 04:07 ب.ظ http://memoir.blogfa.com

سلام عزیزم...می دونم قرار نیست هی به هم نون قرض بدیم و حرفای همو تایید کنیم اما با این مطلبت هم کاملا موافقم. حال استاد خوب نیست و حال ما را هم با خودش خراب کرده...شاید هم ما از سینما چیزی نمی فهمیم...بگذریم! راستی چند تا فیلم خوب مانده که هنوز در قفسه های کتابخانه مان دارد خاک می خورد؟! بهتر است به سراغ آنها برویم!

سیامک رجاور دوشنبه 8 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 12:43 ب.ظ http://siamakrajavar.blogfa.com

سلام :

وبلاگ بانوی شعرم با ترانه سواتی بروز شد خوشحال میشم بهم سر بزنید و نظرتون و بگید.

سیامک رجاور

ارغوان سه‌شنبه 9 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 01:43 ق.ظ

یاد روزی افتادم که حکم رو با هم دیدیم! به همراه دوست دیگری! اگر اشتباه نکنم! از اون موقع قرار گذاشتسم که دیگه آثار استاد رو نبینیم! من هنوز سر قولم هستم....
در ضمن لوگوی بالا هم خیلی قشنگه عزیز. یاد هزارتا خاطره می افتم.

رضا افشاری پنج‌شنبه 11 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 01:00 ب.ظ

چفدر شبیه منی وقتی که خودم نیستم

رضا افشاری شنبه 13 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 06:29 ب.ظ

روشنک عزیز
تو همیشه همراه شب کولی بودی . حضورت و نظرت برای من ارزشمنده چه به صرف سلیقه چه برگرفته از احساسی زنانه چه از منظر مولفه های جاری در شعر امروز . کنشی که منجر به واکنش مخاطب از جانب شعر میشه برآیند هزار و یک مولفه است پس هیچ قطعیت از پیش تعیین شده ای رو در این مورد نیمشه متصور شد . قطع به یقین کلام هیچ مولفی دل عالم و ادم رو یکجا به دست نمیاره من هم از کلامم چنین انتظاری ندارم . به تو حق میدم . کامنت اون شخص مفقود الهویت اگرچه در ظاهر سرشار از لطف به من بود ولی دلیل نداره این لطف به قیمت بی حرمتی به دوستان عزیز من منجر بشه . من هم نپسندیدم تو جز بی حاشیه ترین دوستان من بودی حست رو بی غرض و بی تعارف نوشتی و رفتی همین به دنیایی از کف و سوت های بی پایه و اساس می ارزه .
باز هم به شب کولی بیا
این شعر رو هم اینجا جا میزارم شاید که دوست داشته باشی مثل همیشه معترض

رضا افشاری شنبه 13 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 06:30 ب.ظ

فریاد
گرچه فریادم از نفس افتاد
باز برخیزد از نفس فریاد
می شوم یک حقیقت عریان
می دهم آبروی خود بر باد
ابتذالی عجیب می بینم
مرحبا بر وزارت ارشاد
حرف ما را به گوش کر برسان
ای ستاد اقامه فریاد
بانکها می دهند بی بهره
وام تعمیر خانه های فساد
قصه ی کوفه می شود تکرار
کم ندارد زمانه ابن زیاد
باز ایراد یک سخنرانی
باز هم یک سخن پر از ایراد
مرک انسان (تولدی دیگر)
نقد شعر فروغ فرخزاد
ای خدا مردم از مسلمانی
غصه قدس و غصه بغداد
با رضایت طلاقمان دادند
مهر ما شد حلال و جان آزاد
روز تقسیم پول بیت المال
اسم یک عده از قلم افتاد
نفس ِ اماره کشت مردم را
ای فقیهان شهر حکم ِجهاد
با تبر های حضرت ادم
کندن ریشه های استبداد
بر سر قبر مردگان معاش
خواندن آیه های روز معاد
در عذای عمومی وجدان
این یکی خواند و آن یکی قر داد
پرچم روز راهپیمایی
داده شد دست تک تک افراد
نسل پر شور انقلابی ما
عده ای مست و عده ای معتاد
عده ای بی شمار قربانی
عده ای بی شمار تر جلاد
اندکی اشتباه در آمار
اندکی اختلاف در اعداد
شیره مالیدنه سر مردم
ماستمالی نمودن اسناد
طرح بنیاد حفظ ارزشها
سازمانی همیشه بی بنیاد
هیات علمی بدون عمل
کرسی رشته های بی استاد
گفتگوی تمدن احزاب
باز دعوای دوم خرداد
دست در دست هم ندادن و قهر
میهن خویش را کنیم آباد
دزدی و اعتیاد و بیکاری
رشد ما در تمامی ابعاد
سلسله بحث های بی پایان
وعده هایی که می رود از یاد
خادمان جدید تازه نفس
سنشان بین شصت تا هفتاد
الغرض دولت فخیمه ماست
مجری طرح هرچه بادا باد
گرچه فریادم از نفس افتاد
باز برخیزد از نفس فریاد

شهره یکشنبه 14 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 12:02 ق.ظ http://www.azkhodbakhisch.blogspot.com/

روشنک عزیزم از تو هم معذرت میخوام بخاطر این تاخیرهای که در آمدن من به اینجا میافته یکی از دلایل مهمش اینه که وقتی بروز میشین پینگ نمیکنین و منهم که آدم شدیدا پینگی شدم برام مشکل پیش میاد . خلاصه ببخش . در مورد این فیلم و داستان کمیایی و هنرپیشه ها هم که خیلی بامزه نوشتی . من که اصلا از فیلمهای ایرانی بی خبرم . چقدر بده که آدم با هزار عشق و علاقه بره سینما و بعد فیلم اینجوری باشه نه ؟‌ درمورد آدمها با اون لباسهاشون هم واقعا راست میگی برای منهم پیش اومده و خیلی احساس غریبی بوده چون انگار بعضی از آدمها اگر یک کیسه آشغال هم بهشون بدی و بگی این جرجیو ارمنی یا کریستین دیوره میپوشن و پز هم میان ...عقده ست دیگه کاریش نمیشه کرد !!! برای خودت و همسرت بهترین آرزوها رو دارم . سبز باشی .

سعید کریمی چهارشنبه 17 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 12:54 ق.ظ http://saeedkarimi.blogfa.com

سلام

جداْ چرا ؟!!‌ چرا وقت خود را به دیدن فیلمی از این دست تلف می کنید که نادیده خود پیداست . . .. مسعود خان سالهاست که زده تو خاکی ٫ بد رقم !!!‌

تو دنیا فیلمهای خوبی ساخته شده و می شود به آنها بپردازید !


وقت خوش .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد