ولش کنیم! دیگه خسته شدم از این همه اتفاق و حادثه و خبر بد، روزهام پر از سیاهی شدن با این همه فشار و نگرانی! اما دیگه میخوام بگذرونمش عزیزترین ...هر چی میخواد بشه بذار بشه ... ارغوانم داره گم میشه که نمیخوام بیشتر از این گم بشه دوباره پیداش باید کرد!
عزیزترین تو هم خوش باش و عاشق .. مثل همه روزهای خوش گذشته.
پرسی چه میخواهم ز تو، ای یار من، ای یار من
خواهم که باشی همچنان سرچشمه ی اشعار من
آورده جانم در سخن زیبائی رفتار تو
باید ببخشی در عوض ناجوری رفتار من
نام تو شد اسم شبم، در هر نفس روی لبم
کی مینویسد غیر ازین کیبورد من، خودکار من
تا هست عشق و عاشقی، دست من و دامان تو
مثل کبوتر ناز تو، مثل کنه اصرار من
آمد برای کشتنم، هرکس که دل بستم به او
تو بگذر از قتل من و، بالا نبر آمار من
من شکل بلبل نیستم، با اینهمه ای تازه گل
" فیض تو شد قول و غزل، بنشست در منقار من"
در نوجوانی قسمتم تمرین موسیقی نشد
اکنون وگرنه می ربود هوش از سرت گیتار من
یکخرده دارم سن و سال، بهر تو سازم کمترش
در مهدکودک ها بگرد، خواهی اگر دیدار من
راز دل غمگین خویش، گفتم به تو در این غزل
شرمنده ام، تنها همین یکدانه بود اسرار من
یارو اگر ممنوع کرد اشعار عشق و عاشقی
من هم به او لج میکنم، اینهم نمونه ی کار من!
هادی خرسندی - 26 اکتبر 2006
منبع: www.asgharagha.com
زیبا بود
موفق باشی
سلام دوست عزیز
وبلاگ زیبایی دارید
خوشحال میشم به من هم سر بزنید
به امید روزهای زیبا
سلام روشنک جان
نمیدونم فلسفه این غزل و ارتباطش با چند سطری که بالا نوشتی چی بود اصلا چه فرقی می کنه چی بود
بیشتر از این ها بنویس دوست خوب
رضا خان عزیز, ربطی نداشت غزل به چند سطر نوشته شده!! تنها دوست می داشتم که اینجا بنویسمش!
اگر شبی از صمیم قلب آرزو کنی که روز شود، روز می شود حتماً. باور کن
دوست گلم
عزیزم
بسیار دلتنگ بودم
اما چون همهی هستی من آیهی تاریکیست ...
گرفتار بودم.
زندگی عاشقانه خوبه؟
امیدوارم که لبخندت آبیتر باشه.
دوست تو که همیشه دوست داره.
ساناز
بنویس بهترین همه روزها...بنویس که این خانه عطر حضورت را می خواست و گرمای وجودت را...چقدر زیبا بود بارگذاری صفحه و دیدن نوشته تو ...
بگذریم! یا بهتر است بگذری...برای اندیشیدن به تاریکی و روزهای خاکستری همیشه وقت هست...بگذر و بگذار که دل دریایی ات بار دیگر با نور و آفتاب آشنا شود...
ارغوان من هرگز گم نمی شود!
پرسی چه میخواهم ز تو، ای یار من، ای یار من
خواهم که باشی همچنان سرچشمه ی اشعار من....
شاد باشی بهترین همه روزگارم
سلام
من حس کردم این متن رو روشنک نوشته نتونستم حس کنم مونولوگه ارغوان با ارغوانه . ارغوان جان اینجا خانه کلام شماست و هر چیزی رو هر وقت که بخواهید می تونید بنویسید امثال من هم انقدری اجازه دارن که مهمان این خانه باشند یا نباشند قصد ممیزی مطالبش رو نداشتم این وبلاگ یکی از معدود وبلاگ هایی بوده که من با رغبت و بی دعوت اومدم و رفتم ولی امشب خیلی احساس غریبگی کردم .
سلام
ممنونم رونشک جان . همه ی هدف من از اون کامنت این بود که بگم واقعا بی غرض کامنت گذاشتم ولی خوب خاصیت این مجازگاه اینه که هر حرفی ممکنه سو تعبیر بشه . من عادتمه هیچ حسی رو نمیتونم پنهان کنم اگر از غریبگی نوشتم حس واقعی اون لحظه ام بود .
ممنون از حضور مهربان تو
...زده ام فالی و فریادرسی می آید!
سلام خواهر مهربونم.خوبی روشنک جان؟آخ یادم رفت.ارغوان خانوم سلام.منم اول فکر کردم متن مال روشنک باشه.ولی بعد متوجه شدم که نه نیست.حالا مگه چه خبر بدی دادن بهتون؟غزل خوبی بود.تو رو خدا به روز میکنید یه خبری سرفه ای...منم این چند وقت به روز کردم.بیاین سر بزنید خوشحال میشم.در مورد ارغوان خانوم: بشین رو به آینه وخودت رو صدا بزن.مطمئن باش خودتو میبینی که اونم داره تو رو صدا میزنه.تازه میفهمی تمام این مدت تو بودی که صدای خودت رو نشنیدی.گم نشدی. سردرگمی.حل میشه.میگذره.نگران نباش.جفتتون سبز باشید وشاد.تابعد...
سلام روشنک و ارغوان عزیز
شما آپ می کنید خبر نمی دین به خدا خبر بدین انقدر خوبه .
شعر قشنگی و انتخاب کردین و نوشتین
اشتباه نکنم برام تو نظر ها گفته بودین من آنگ خواسته بودم نه من نبودم ولی اگر آهنگ رو بفرستی ممنون میشم در ضمن ببخشید دیر آمدم به وبلاگتون سرزدم
دوتا آپ جدید دارم یکی تعریف سیاست و یکی هم بهتره خودتون بخونید
پیروز و همیشه شاد باشید
دعوتت میکنم امشب به نبودن به جدایی. دعوتت میکنم پس بیا.سبز باشی تابعد...