شنبه های سنگین

مثل روزهای مدرسه ، دوران کارمندی هم شنبه صبح زود بیدارشدن و راه افتادن سخت و عذاب آور است. کنار کش و قوس دلچسب ،تکذیب خبر یک ساعت دیگر زودتعطیل شدن بدجوری صبح شنبه مان را خراب کرد.احساس می کنم مثل یک ربات شده ام که اول صبح ها کوک می شود و آخر شب ها ناکوک.یک روال تکراری و از پیش تعیین شده که هیچ تغییری هم درآن ایجاد نمی شود و وقتی ساعت 4:50 دقیقه صبح کله سحر ساعت موبایلم زنگ می خورد تا ساعت 11 شب که "بفرمایید شام" تمام می شود و وقت خواب است ، کل برنامه روزانه ام را از حفظم- بی هیچ کم و کاستی - و همیشه چقدر از اینجور زندگی کردن فراری بودم و حالا درگیرش شدم. جایی خواندم که خواب کمتر از شش ساعت در شبانه روز فرد را به آلزایمر مبتلا می کند و برای فرار از آن باید ذهن را فعال نگاه داشت. اما ذهن من خسته تراز این حرف هاست. مدتهاست که دفتر خوش آب و رنگ لغات و اصطلاحات زبانم که یه روزنصف بیشترش را با مترادف هایشان از بر بودم گوشه کشو خاک می خورد ، یک عالمه داستان نیمه کاره - و در حدطرح حتی- توی فایل کامیپوتر رها شده اند و چندین کتاب جدید به قفسه کتاب های خانه اضافه شده که حتی نامشان را نمی دانم. این برنامه نویسی به زبان ماموت ها هم کمکی برای فعال شدن ذهن درگیرمن نمی کند. توانی باید تا فراموشی نیاید!
امابا وجود همه درگیریها و تب فرشته کوچولویم و کارهای ناتمام خونه در آخر هفته ، فیلم دیدن از یاد نرفت :
وقتی می شه با 1500  تومان ناقابل دی وی دی فیلم های ایرانی را خرید اولا دانلود دیگر آخر بی انصافی است و خود من دو سالی هست از این شغل استعفا داده ام و سایت های ایرانی دانلود را فقط برای سریال های محبوب غیروطنی بازدید می کنم و دوما چه بهتر که صبر کردیم و 3000 تومان پول بی زبان را برای خرید بلیط هدر ندادیم. یه روزهایی بود که توی سرما و گرما تو صف می ایستادیم تا بلیط بخریم و با هر جان کندنی بود توی سینما و روی پرده فیلم ببینیم اما متاسفانه موضوع های تکراری و شاید گرانی بلیط بدون هیچ تغییری در کیفیت سینماها ، مزید بر علت شد تا در خانه ماندن را ترجیح دهیم.

(1)
"هیچ -عبدالرضا کاهانی" را دیدیم و من چقدر عاشق بازی مهدی هاشمی عزیز هستم. "هیچ" داستان به شدت قابل لمسی داره. آدم های قصه آنقدر واقعی اند که همذات پنداری با تک تک شان امکان پذیر و همین دلیل کاملا کافی و قانع کننده ای برای دیدن این فیلم است.کارقبلی آقای کاهانی "بیست" قصه خوب اما روال کندی داشت و "هیچ" سرشار از انرژی بود. نیمه اول داستان - نگاه اول- بیماری خوردن و سیری ناپذیری را با معرفی شخصیتش آغاز می کند بدون هیچ توضیح اضافه یا حرف زیادی.فیلم از همان ابتدا تماشاگر را دست بالا می گیرد و آرام آرام به نقطهء عطفش می رسد.ریتم ابتدایی فیلم تند است و با کات های متفاوت شخصیتی برای ما رونمایی می شود که بدون اینکه حرفی بزند و یا بخواهد از موقعیتش طنز بسازد منطقی و تلخ به ورطه ای می افتد که مدام بیننده اش را می خنداند و به فکر فرو می برد.هر چند که در کل می توان این فیلم را از نوع فیلم های طنز سینمای ما دسته بندی کرد ولی تلخی فیلم چه در آغاز و چه درپایان فیلم،تماشاگر سطحی نگر یا عادت کرده به فیلم های لوده سینمای امروز را دست خالی به خانه برمی گرداند.فیلمنامه بسیار هوشمندانه نوشته شده و آدم های فیلم همه به جا و درست حرف می زنند،هیچ کدام از شخصیت ها را نمی توان تیپ یا تک بعدی دانست و تک تک شان آنقدر خوب بازی می کنند که جایی برای حرف و حدیث اضافی نیست .بی پولی این آدم ها را به جایی رسانده که به راحتی به یکدیگر دروغ می گویند و تنها به فکر خودشان هستند و هر چند مدام کتک می خورند و بدبختی می کشند باز راهی برای فرار ندارند.آدم هایی که وقتی به پول هم می رسند مثل قصه های افسانه ای رنگ عوض نمی کنند و باز همان شخصیت خودآزار و دیگر آزار سابق اند و در پایان بندی اش هم باجی به تماشاگرش نمی دهد و او را با تلخی واقعی زندگی بدرقه می کند. 

(2)
"چهل سالگی - علیرضارئیسیان " اما همان دوما بالا را یادآور شد که چقدر خوب است که پول بلیط را هدر ندادیم. داستان تکراری مثلث عشقی ، عدم اعتماد همسر و یاری جستن از یک وسیله جاسوسی ، استفاده از یک مدل برای ضلع حساس سوم و بازی فوق افتضاحش و پاپانبندی بدتر از آن و کمرنگ بودن حضور استاد انتظامی ،در کنار ریتم بد و کارگردانی ناقص اش همه و همه دلیل های من است ! برای بد بودن این کار. تنها بخش خوب داستان رابطه به شدت دوستانه پدر و دختر قصه بود و روایت داستان پادشاه و کنیز - همین.
(3)
"Pour Elle- Fred Cavayé" از آن دسته فیلم هایی که بر علاقه مندی ام به سینمای اروپا صحه گذاشت.داستان تاثیرگذار یک عشق و فداکاری مرد داستان برای دوام زندگی اش و باور بی گناهی زنی که با همه وجود عاشقش بود. یک جورایی شبیه Prison break بود با این تفاوت که نقشه ها و تلاش های مرد باورپذیرتر بودند و پایانبندی فیلم و ضرب اهنگ تندش نفس گیر.
(4)
برنامه "ده آهنگ برتر - اسم دقیقش را نمی دانم" که هر هفته جمعه ها از من و تو 1 پخش می شود. بررسی ترانه ها و اهنگ های ماندگار و چقدر بابت این کار از رها اعتمادی عزیز ممنونم. آنهمه ترانه خاطره انگیز که اشک مان را درآورند حاصل تلاش یک نفر نیست و چقدر خوب که تیم ترانه سرا- اهنگساز-تنظیم کننده را می شناسیم و حیف که برای آرشیو کردن هیچ ردی از این برنامه به جا نمی گذارند.

برگردم سر کار که جلسه رئیس تمام شد و خواب شنبه صبح من هم پرید. 

 

روشن بانو

نظرات 3 + ارسال نظر
سید داود ساجد شنبه 2 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:31 ق.ظ http://sajed.blogsky.com

عشقهایی را که از رنگی بود عشق نبود عاقبت ننگی بود

حالا یعنی چی؟ ربطش چی بود؟ فکرکنم از لیست وبلاگ های به روز شده به اینجا رسیدید..در هر حال با ربط یا بی ربط خوشحال شدیم

ارغوان شنبه 2 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:02 ب.ظ

دستت درد نکنه آنا .. این فیلم هایی که گفتی رو ندیدم !! ولی جالب بود !! اینجا هم سینما رفتن من تعطیل شده ! یکبار رفتم فیلم Blind Side رو ببینم حالم خراب شد ! تصور کن که ساندرا بولاک آلمانی حرف می زنه اونم با صدای یکی دیگه !!!

رضا افشاری شنبه 2 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:22 ب.ظ

من الزایمر رو هم فراموش کردم روشنک جان
با سینمای اروپا با تو همسخنم خاصه وقتی از لوئیز بونوئل باشه این مردک بد جور با مزاج من سازگاره
دیگه اینکه خودت خوبی
علی الحساب همین مهمه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد