برف نو

برف نو! برف نو! سلام، سلام
بنشین، خوش نشسته‌ای بر بام

پاکی آوردی ای امید سپید
همه آلودگی‌ست این ایام

راه شومی‌ست می زند مطرب
تلخواری‌ست می چکد در جام

اشکواری‌ست می کشد لبخند
ننگواری‌ست می تراشد نام

مرغ شادی به دامگاه آمد
به زمانی که برگسیخته دام

ره به هموار جای دشت افتاد
ای دریغا که برنیاید گام

کام ما حاصل آن زمان آمد
که طمع برگرفته‌ایم از کام

خامسوزیم الغرض بدرود 
تو فرود آی برف تازه سلام! 

 

احمد شاملو