فانوسک ترانه!

 

 

برای سومین اجرا (ساعت 6) در شب دوم و آخر کنسرت رضا یزدانی در اریکه ایرانیان-تهران، مهمان VIP  رضا در بهترین جای سالن ، ردیف اول و درست روبروی خودش ، بودیم.

مثل همه برنامه های دیگر این کنسرت هم با حدود نیم ساعت تاخیر شروع شد. حسن این کنسرت نسبت به کنسرت قبلی رضا در تالار کشور این بود که اینبار همه به خاطر خود رضا آمده بودند نه به خاطر عصار و مدیری! و اینکه می دانستیم حداقل نیم بیشتر سالن کارهای رضا را می شناسند و با او هم آوا می شوند، بدون غرغر و بی حوصله گی!!فکر می کنم مسولین صدا و نور و تصویر از کارکنان خود اریکه بودند، هرچند بازی با دوربین خانم جوانی که از جلوی سن تصاویر را می گرفت و بیشتر مواقع تصاویر ارسالی او بر پرده پشتی قرار می گرفت ، جالب بود اما متاسفانه مثل دفعه قبل صدا اصلا خوب نبود- چیزی در حد افتضاح! اول فکر می کردیم به خاطر نشستن در جلوی سن و شدت صدای مانیتورها صدا را خوب نمی شنویم اما وقتی اعتراض های تماشاگران پشتی هم بلند شد و با طعنه، مکرر خواستار تشکر از مسوول صدا شدند ، فهمیدیم که باز هم در این کنسرت صدا بد است  و اشکال در جای نشستن ما نیست. حبیب رضایی ، کامبیز دیرباز و ملیکا شریفی نیا هم جزو مهمانانی بودند که در این سانس حضور داشتند و کلیپی که با اشکال فراوان و صدای بد در آنتراکت پخش شد ، ٱنها را از هجوم جمعیت برای امضا و عکس نجات داد!

اجرای خود رضا یزدانی هم در این کنسرت بهتر از دفعه قبلی بود به جز اواخر کار که سعی می کرد صدا و انرژی اش را برای سانس بعدی هم نگه دارد! در مجموع بیشتر کارهای شناخته شده اش و سه کار از آلبوم جدیدش را اجرا کرد و صدای تشویق مردم برای ترانه " چشام بسته است" نشان می داد که حواندن ترانه تیتراژ چقدر در شناخته شدن یک خواننده تاثیر دارد.بعد از اجرای کار زیبای "خلیج فارس هم در ساعت 8:25 دقیقه کار تمام شد و متاسفانه از " یغما گلرویی" عزیز و ترانه سرای این همه کار زیبای خوانده شده ، هیچ تشکری نشد!!!!

در نهایت باید از خود رضا یزدانی برای محبتش در ارسال بلیط و ساختن یک شب خاطره انگیز برای ما و در کنار ارغوان تشکرکنم!

بدون شرح

کمک کنیم هلش بدیم، چرخ ستاره پنچره
رو آسمون شهری که ستاره، برق خنجره
گلدون سرد و خالی رو بذار کنار پنجره
بلکه با دیدنش یه شب وا بشه چند تا حنجره
به ما که خسته ایم بگه خونه بهار کدوم وره
تو شهرمون آخ بمیرم چشم ستاره کور شده
برگ درخت باغ مون زباله سپور شده
مسافر امیدمن رفته از اینجا دور شده
کاش تو فضای چشم مون پیدا بشه یه شاپره
به ما که خسته ایم بگه خونه بهار کدوم وره
کنار تنگ ماهیا، گربه رو نازش می کنن
سنگ سیاه حقه رو مهر نمازش می کنن
آخر خط که می رسیم خط رو درازش می کنن
آهای فلک که گردنت از همه مون بلن تره
به ما که خسته ایم بگو خونه بهار کدوم وره؟
(مرحوم عمران صلاحی)

روز عشق...

سلام. یک روز تاخیر داریم برای تبریک روز عشق! اما از اونجایی که معتقدم هر روز میتونه روز عشق باشه، این تاخیر رو بر خودم می بخشم!

امیدوارم که روزگار همه عاشقان خوش و شاد باشه و آرزو میکنم که تا همیشه عاشق باشید که توی این دنیای سرد و عجیب شاید عشق تنها بهانه برای گذروندن دقایق باشه.

عشقی پایدار و زیبا داشته باشید.

شعری که می خونید از هادی خان خرسندی است به نام "ولنتاین" و فکر میکنم که لبخندی روی لبهاتون مینشونه!

شاد باشید و عاشق.

 

والنتاین، روز عشق و عشقبازیست
حقیقی نیست البته، مَجازیست


کجا یک عاشقی این ادعا کرد
که حق عشق یک روزه ادا کرد


تو سرما میخوری، یک هفته باید
بخوابی تا مگر وقتش سرآید


چگونه عشق را با آن تب و سوز
توان دینش ادا کردن به یک روز


اگر داری خیال رفع تکلیف
بده پنجاه درصد نیز تخفیف


همان یک روزه را هم نیمه اش کن
به کادو دادنی هم بیمه اش کن


بکن با یار عشقی نیمه کاره
بگو باید که برگردم اداره!


ولی گر عاشقی را میشناسی
نباید با والنتاینش بلاسی


نمی مانی که تا یک روز درسال
زنی زنگ و کنی عشق و دهی حال


چو مجنون عاشق لیلا بمانی
در اوج بی زمانی، بی مکانی


که درد عاشقی مدت ندارد
غمش روز و شب و ساعت ندارد


زمان عشق اینسان مختصر نیست
بله عشق است این، سیزده بدر نیست!


 

کسی می آید!

 

 

 

من خواب دیده ام که کسی می آید
من خواب یک ستاره ی قرمز دیده ام
و پلک چشمم هی می پرد
و کفشهایم هی جفت میشوند
و کور شوم
اگر دروغ بگویم
من خواب آن ستاره ی قرمز را
وقتی که خواب نبودم دیده ام
کسی می آید
کسی می آید
کسی دیگر
کسی بهتر
کسی که مثل هیچ کس نیست

...

کسی می آید
کسی می آید
کسی که در دلش با ماست در نفسش با ماست در صدایش با ماست
کسی که آمدنش را نمی شود
گرفت
و دستبند زد و به زندان انداخت

...

من خواب دیده ام...  (فروغ فرخزاد)

کسی می آید! کسی متولد می شود ، کسی که مثل هیچ کس نیست! 

تـــــــــــولــــــــــــــدت مــــــــــبـــــــارک ارغــــــــــوانــــــــــی تــــــریـــــــــن

-------------------------------------------------------------------------------------------------

نمی خواستم پست تولد ارغوان عزیزم را خراب کنم اما ...

دیشب بر حسب اتفاق ، همراه با همسرگرامی و خانواده قسمت سوم از سریال "شب می گذرد" را می دیدیم. شباهت غریب شخصیت ها با سریال جهانی و مشهور "لاست" توجه مان را جلب کرد.

پدر و پسر دکتر= جک شپرد و پدرش ، فرزندی که کاملا تصادفی پدر و مادر خود را می یابد در حالیکه  پدر ثروتمند است و نیازمند کلیه و مادر فراری از پدر و داستان پرورشگاهی بودن فرزند هم ناگفته می ماند و پسر با عشق کلیه اش را هدیه می کند و پدر اما بعد از عمل ناپدید می شود= جان لاک و پدرش !!!! نمی دانم نویسنده چه فکری کرده ، اینکه مردم ما به سریال های جهانی دسترسی ندارند ؟ یا اینکه سوژه دزدی دیگر رسم شده و ذکر نکردن نام منبع الهام گیرنده ، قبح اش از بین رفته....